بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین
امروز 26 دی ماه سالروز یک واقعه که بدست شما انقلابیان عزیز اعم از برادر و خواهر با همراهی با امام اتفاق افتاد و آن فرار محمدرضا شاه بود.
خاندان پهلوی برای پاک کردن صورت مساله برای اینکه بدست مردم نیوفتند تا محاکمه شوند مجبور میشوند فرار کنند و فرار کردن شده عادت این خاندان.
اول از رضاخان در کتاب تاریخ 20ساله ایران جلد8 آمده است که بعضیها گفتند رضاخان تبعید شده نه همین را هم در کتابها القا کردند ولی
در واقع رضاخان فرار میکند
سال 1320 وقتی متفقین به ایران میآیند و نیروهای شوروی به تهران نزدیک میشوند تصمیم به فرار گرفت که 25 شهریور 1320 آمد به سمت اصفهان و بعد از بندرعباس ایران را ترک کند که القا کردند مورد نفرین قرار میگیرد و در فلان جزیره میآید فلان اتفاق میافتد.
دوم محمدرضا شاه هم دو فرار را در دورهی قدرت خودش ثبت میکند.
فرار اولش 28 مرداد 1332 بخاطر کودتا
فرار دوم 26 مرداد 1357 که بخاطر مسائلی
مطلبی را مطالعه کردم که حس من اینست امام دلش نمیخواست شاه از ایران برود. چرا؟ کتابی است بنام خدمتگذار تخت طاووس از آقای پرویز راجی مطلبی دارد که این برداشت میشود حرف امام. آقای راجی در کتاب میگوید که شاه با هر اقدامیوقار و شخصیت خودرا زیر پا گذاشته که یک مساله فرارش از ایران بود.
امام صحبتی داشت که شاه باید برود و بخاطر این مطلب مردم دنبال این بودند که شاید باید از ایران برود ولی در 17 دی 57 صحبتی دارد با این مضمون که مردم فکر کردند شاه باید از ایران برود مطلب این نیست که شاه از مملکت برود یعنی شاه در مملکت بماند ولی سلطنت نداشته باشد.
البته یک چیز هم به امام گفتند که ما چند سالی است که آن را مشاهده میکنیم و این بود فرمودند سیاسیون بمن گفتند که شاه را اگر از ایران بیرون کنیم بدون استثنا کسانی هستند که نمیتوانند دست از مخالفت با رژیم شاهنشاهی بردارند الان هم همین است. البته شما مشکلات فعلی مملکت و انقلاب را ببینید قرار نبود وقتی امام آمدند 22 بهمن سخنرانی کردند مملکت گل و بلبل بشود نه چون اگر جوانهای الان ما و جوانهای گذشتهی ما که ریش سفیدان ما باشند تمام سخنرانیهای امام را گوش کنند و بخوانند متوجه چند کد در سخنرانیها میشوند.
کد اول امام در 26 دی ماه وقتی ازشون مصاحبه میگیرند فرمودند خروج شاه اولین مرحله پیروزی است اما ملت بداند با رفتن شاه پیروزی نیست. چرا؟ چون فرمودند ما مشکلات زیادی درپیش داریم یعنی باید ناآبادیها آباد بشود که تا الان هنوز اتفاق نیوفتاده که دلیل هم دارد.
کد دوم وقتی به امام گفتند قرار نیست همه دست از رژیم شاهنشاهی بردارند یعنی به امام میخواهند گویند هستند کسانی که تفکراتشان مانند تفکرات شاه است یعنی مملکت باید زیر چتر کدخدا باشد وقتی وصیت امام را میخوانیم فرمودند نگذارید مملکت به دست نااهلان بیوفتد یعنی مراقب باشید کسانی را سر کار بیاورید که گوشش به صدا و چشمش به دهان کدخدا نباشد که چه میگوید و او هم عمل کند.
اما بخش بعدی صحبت پیرامون حضرت زینب است
حضرت زینب خصوصیاتی دارد که هرچقدر صحبت بشود کتاب نوشته بشود نمیتوان برای این خصوصیات توضیحات و تفصیلات قائل شد.
چرا که یکی از علما وقتی به نام نامیحضرت زینب میرسد میگوید زینب و ماالزینب و ما ادراک مالزینب.
یکی از خصوصیات حضرت جبل الصبر بودن است یعنی کوه صبر است.
آنجایی میشود کوه صبر که در مدینه مادرش را از دست میدهد میشود دختر شهیده بعد از کوفه پدرش را از دست میدهد میشود دختر شهید و بعد در مدینه برادرش را از دست میدهد میشود خواهر شهید در کربلا 2 فرزندش به شهادت میرسد میشود مادر شهید برادر زادههایش به شهادت میرسند میشود عمه شهید برادران دیگرش را از دست میدهد باز میشود خواهر شهید اینها کم نیست اینها را با چشم میبیند که بخاطر این داغ سنگین کربلا 1سال و نیم بیشتر زنده نمیماند.
صبوریت حضرت زینب یک جا خیلی پررنگ میشود آنجایی که در مجلس ابن زیاد میفرماید ما رایت الاجمیلا.
مگر میشود با آن اتفاقاتی که در کربلا افتاده است کربلا زیبا باشد؟ بله هم زیباست و هم درس است در این عبارت میخواهد بگوید نباید زیاد به خیمههای سوخته و اسارت و .. مسائل نگاه کنیم در نگاه ظاهری نگاه کنیم به سیدالشهدا که فرزند 6ماهه خودش را بر روی دست گرفته میفرماید خدایا این مصیبت برای حسین آسان است چون تو داری میبینی یا وقتی حبیب میآید بالای سر مسلم بن عوسجه میگوید مسلم حرفی توصیه ای؟ عرض میکند حبیب جان تو و جان حسین یا وقتی آن غلام سیاه امام حسین که دارد نفسهای آخر را میکشد حضرت میآید بالای سر او اصلا فکرش را هم نمیکرد کسی بیاید بالای پیکرش چشمانش را باز میکند میگوید من افتخار میکنم که شخصیتی مانند حسین صورتش را روی صورت من گذاشت.
حضرت زینب اینها را دارد توصیف میکند.
جای دیگر هم خیلی زیباست آنجایی که فاطمه میآید محضر رسول الله این فرزند در رحم من با من صحبت میکند روضه میخواند پیامبر میفرماید این فرزند با لب تشنه به شهادت میرسد که نه تو هستی نه علی هست نه حسن خداوند خواهری میدهد که او عزاداری میکند و بعد از خواهر او کسانی هستند که برای او عزاداری میکند که شب عاشورا به برادر میگوید به اینها اطمینان داری؟ فرمود بله به اینها خیلی اطمینان دارم.
فاطمیه روستای اسماعیل آقامحله
1366/10/26